10 فرمان برای مهارت های مذاکره کردن
1 ـ حرف زدن از موضع قدرت
آقا! خانم! همسرتان که زیردستتان نیست که هی پند و اندرزش میدهید، برایش سخنرانی میکنید، شخصیتاش را به جای روانشناس تحلیل میکنید یا با منت از سرش میگذرید؛ همسرتان، همسرتان است؛ «هم» به علاوه «سر»!
2 ـ ایجاد احساس گناه در طرف مقابل
یعنی چه که شهیدنمایی میکنید؟ یعنی چه که میگویید تلف شدهاید، قربانی شدهاید؟ یعنی چه که تمام ایثارهای بوده و نبوده ی گذشته را ردیف میکنید؟ یعنی چه که خودتان را با آدمهای هزاربار از خودتان بدتر مقایسه میکنید؟ میخواهید همسرتان احساس گناه کند و از خیر دعوا بگذرد و حق را بدهد به شما؟ فکر میکنید همیشه این کار جواب میدهد؟
3 ـ اجتناب، اجتناب، اجتناب
برای این 3 بار نوشتم اجتناب ، که بدانید بیشتر از یک نوع اجتناب داریم. بعضیها کلا از دعوا اجتناب میکنند؛ یعنی با یک اخم یا شانه بالا انداختن سر و ته قضیه را هم میآورند یا با یک میان بر اجتنابی زیرکانه، در حرفهایشان از ضمیر سوم شخص استفاده میکنند؛ «آدم باید...»، «وقتی یه نفر...» و... بعضیها میآیند از موضوع دعوا اجتناب میکنند؛ آنها حاشیه میروند، سکوت میکنند یا جوری رفتار میکنند که انگار حرف دعوا زا(!)ی همسرشان را نشنیدهاند. کلا به این آدمهای اجتنابی باید گفت که «لطفا دعوا کنید!».
4 ـ ذهنخوانی
نه، خداییاش خودتان هم این حرفتان را قبول دارید؛ برمیگردید وسط دعوا به همسرتان میگویید : "من بهتر از تو میدانم " .منظورت چیست؛ یعنی شما دیگر از سلولهای مغز همسرتان هم به او نزدیکترید؟ ماشاءالله صمیمیت!
5 ـ استفاده از «بله، اما...»
بله، از این تناقضآمیزتر وجود ندارد. بعضیها تکیهکلامشان همین با پا پیش کشیدن و با دست پس زدن «بله، اما...» است. بابا، اگر مشکلی وجود دارد، اگر حرف همسرتان را قبول ندارید، راست و محترمانه بگویید که قبول ندارید. مجبورید این کار را انجام دهید که روانشناسان ناچار شوند یک اسم قلمبه سلمبه را بگذارند روی این کارتان؛ «شکایت کردن معارض و مغایر»؟!
6 ـ تعمیم دادن جزئیات
تو «همیشه» این کار را میکنی، من «هیچوقت» از زندگی روی خوش ندیدهام، تو «باید» قدر من را بدانی، من «نباید» تو را آزاد میگذاشتم و... باید و نباید چون حس بد اجبار را در طرف مقابل به وجود میآورد، مسلما باعث موضعگیری طرف مقابل میشود. اما در مورد هرگز و همیشه و هیچوقت و دیگر کلمات مطلق مثل اینها، ویرجینیا ستیر ـ روانشناس خانواده ـ حرف قشنگی دارد؛ «این کلمهها از دنیای اساطیر آمدهاند و در زندگی روزمره واقعیت ندارند». آقا! خانم! با همسرتان در مورد همین «دفعه» دعوا کنید و فوری نچسبانیدش به «هرگز» و «همیشه».
7 ـ عقلگرایی بیش از حد
این هم برای خودش مسئلهای است. مثلا همسرتان شریک عاطفی زندگیتان است. گاهی منطقی بودن بیش از حد و تجزیه و تحلیل کردن ماوقع جواب نمیدهد؛ یک نگاه مهربان یا یک لبخند یا یک جمله عشقولانه بهتر دعوا را خاتمه میدهد.
8 ـ قطع کردن حرف طرف مقابل
مورد 7 را که خواندید، فکر کردید دیگر هر راه عاطفیای ـ به هر شدتی ـ خوب است، نه؟ نه عزیز من! یکی از بدترین راهها این است که وسط حرفهای همسرتان بزنید زیر گریه (خانم عزیز!) تا او مجبور شود حرفش را قطع کند یا برعکس بزنید زیر خنده (آقای عزیز!). کلا زیاد توی حرف همسرتان نپرید؛ چه با گریه، چه با خنده و چه با حرف (جمله آخری موزون شد!).
9 ـ پرخاشگری کلامی
دعوای زن و شوهر بالاخره باید یک فرقی با دعوای وسط خیابان داشته باشد. اینکه آنقدر صدایتان را بلند کنید که همسایه طبقه بالا هم بشنود، اینکه هر وقت میخواهید بحثی را شروع کنید حالتان جوری است که میخواهید منفجر شوید، اینکه همسرتان را تهدید کنید، فقط مشکل را چند برابر میکند؛ یا زبانم لال، زبانم لال، زبانم لال، کتککاری... نه؛ الان دیگر فکر کنم قرن بیست و یکم باشد، من اصلا نباید به آن فکر کنم!
10 ـ تحقیر کلامی
«تو هم با این فکرهای لوس و احمقانهات!»، «خیلی سادهلوحی!»، «اصلا بلد نیستی زندگی کنی!»، «بدبخت! تو تا حالا توی عمرت تونستی دو تا لباس با هم ست کنی؟» و... باز هم نمونه بیاوریم از تحقیر کلامی؟ تحقیر که هیچ، حتی انتقاد بجا هم وقتی زیاده از حد تکرار شد آزار دهنده میشود و زندگی را تلخ میکند. غیر از اینها، بعضیها عادت دارند توی مهمانیها به جای زنشان حرف بزنند؛ این هم نوعی تحقیر غیرمستقیم است، نه؟
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :31254
از همه جا از همه چی